عــــــــاشق تنـــــــــهــــا

اغوش گرم

 چشمهایم را بسته ام ، تا تو را ببینم
ببینم که در کنارمی ، سرم بر روی شانه هایت است و تو فقط مال منی
حس کنم گرمای وجودت را ، فراموش کنم همه غم های دنیا را . . .
چشمهایم را بسته ام ، تا تو را در آغوش بگیرم ، تا همانجا در کنارت ، برایت بمیرم . . .
شاید تنها در خیالم با تو باشم و همیشه عاشق این خیالات باشم . . .
خیالی که لحظه به لحظه با من است ، همیشه و همه جا در کنار من است ، حسرت شده برایم این خیالات عاشقانه ، از خیال تو حتی یک لحظه هم خواب به چشمانم نیامده
. . .


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, ] [ 13:42 ] [ امید ] [ ]

دلتنگ

 

گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها

حسرت ها را می شمارم

و باختن ها

وصدای شکستن را

... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم

وکدام خواهش را نشنیدم

وبه کدام دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنگــــــــــــــــم!

 


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, ] [ 13:34 ] [ امید ] [ ]

 امشب براي مرگـــــــ آرزوهایم لباس ســـــــیاه پوشیده ام کاش

 

امشــــــب کسی براي عرض تسلیتـــــــ به خانه دلـــــم می آمد


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, ] [ 22:52 ] [ ] [ ]

گوش بدین نازه

حتما اینو گوش بدین قشنگه اینو یکی برام فرستاد که خیلی بی وفاست 

http://www.hekmat.net/music/flash/maryam.htm


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, ] [ 22:50 ] [ ] [ ]

هـــــــــــی روزگار

 اگر مردم تابوتم را سیاه کنید تا همه بدانند سیاه بخت بودم. 

برروی سینه ام تکه یخی بگذارید تا به جای معشوقم گریه کند.

چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند چشم انتظار معشوقم بودم

واخرین خواسته ی من از شما این است که دستانم را ببندید تا همه بدانند خواستم ولی نتوانستم.

واپسین لحظه دیدار ، منو دست گریه نسپار ، توی تردید شب خدا نگهدار ،

اگه خوابم اگه بیدار ، تو ی این فرصت تکرار ، بگو عاشقی برای آخرین بار

به تو که فکر می کنم


بی اختیار


به حماقت خود لبخند
 می زنم


سیاه لشکری بودم


در عشق تو


و فکر می کردم بازیگر نقش اولم …


افسوس…

خداحافظ طلوعم


خداحافظ غروبم


خداحافظ تو ای تنها امیدم


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, ] [ 14:15 ] [ ] [ ]

 ساده است نوازش سگی ولگرد. 
شاهدِ آن بودن که 
چگونه زیر غلتکی می‌رود 
و گفتن که: «سگ من نبود». 

ساده است ستایش گلی، 
چیدنش، 
و از یاد بردن که گلدان را آب باید داد. 

ساده است بهره‌جویی از انسانی؛ 
دوست داشتنش بی‌احساس عشقی؛ 
او را به خود وانهادن 
و گفتن که: «دیگر نمی‌شناسمش». 

ساده است لغزش‌های خود را شناختن؛ 
با دیگران زیستن به حسابِ ایشان 
و گفتن که: «من اینچنین‌ا‌م». 

ساده است که چگونه می‌زییم. 
باری، 
زیستن سخت ساده است 
و پیچیده نیز هم. 

 


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, ] [ 14:11 ] [ ] [ ]

بی کسی های من

 

گاه آرزو می‌کنم زورقی باشم برای تو؛ 
تا بدان‌جا برمت که می‌خواهی. 

زورقی توانا 

به تحمل باری که بر دوش داری. 
زورقی که هیچگاه واژگون نشود؛ 

به هر اندازه‌یی که ناآرام باشی؛ 

یا دریای زندگی‌ات متلاطم باشد؛ 

دریایی که در آن می‌رانی. 
پیش از آن‌که واپسین نفس را برآرم، 

پیش از آن‌که پرده فرو افتد، 

پیش از پژمردن آخرین گل، 

برآنم که زندگی کنم. 

برآنم که عشق بورزم. 

برآنم که، باشم. 

در این جهان ظلمانی، 

در این روزگار سرشار از
فجایع، 
در این دنیای پُر از کینه، 

نزد کسانی که نیازمند منند، 

کسانی که نیازمند ایشانم، 

کسانی که ستایش انگیزند، 

تا دریابم؛ 

شگفتی کنم؛ 

باز شناسم؛ 

که‌ام؟ 

که می‌توانم باشم
، 
که می‌خواهم باشم، 

تا روزها بی‌ثمر نماند، 

ساعت‌ها جان یابد، 

لحظه‌ها گران‌بار شود، 

هنگامی که می‌خندم، 

هنگامی که می‌گریم، 

هنگامی که لب فرو می‌بندم، 

در سفرم به سوی تو، 

به سوی خود، 

به سوی خدا، 

که راهی‌ست ناشناخته 

پُر خار، ناهموار، 
راهی که ـ باری ـ 

در آن گام می‌گذارم، 
که قدم نهاده‌ام، 
و سر بازگشت ندارم. 
بی‌آنکه دیده باشم شکوفایی گل‌ها را، 
بی‌آنکه شنیده باشم خروش رودها را، 
بی‌آنکه به شگفت در آیم از زیبایی حیات. 
اکنون مرگ می‌تواند فراز آید. 
اکنون می‌توانم به راه افتم. 
آکنون می‌توانم بگویم که: 
«زندگی کرده‌ام». 


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, ] [ 14:7 ] [ ] [ ]

من از پایان بی دیدار میترسم....

 من از اعدام نمیترسم!


نه از “چوبش” نه از “دارش


من از پایان بی دیدار میترسـم


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, ] [ 14:4 ] [ ] [ ]

 اییییییییییی

انقدر بدم میاد از اینا که هی تبلیغ میکنن اییشششششش


صد دفعه اومده تبلیغ بابا دلم نمیخواد بیام ووووووووووویی


خداجونم اینایی که هی الکی پشت سر هم


تبلیغ میفرستنو کشل کن بابا تبلیغ یه بار نه صد بار کور که نیستم اییییییییییییش

///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

راستی یادم رفت بگم بچه ها اینایی که میاین اینجا


و مطلب میخونین خواهش میکنم برای بهترین دوستم دعا کنین حالش خوب شه ممنون 


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, ] [ 14:29 ] [ ] [ ]

چشماي تو به من اميد زندگي ميده

دستاي تو گرماي خورشيد و به دست من ميده

اون نگاه عاشق تو منو به زندگي برم گردونده

اون لباي شيرين تو لب منو خندونده

عاشق اينم كه نگاه كنم تو چشمات

غرقم كني توي خيال وروياهات

نميدوني قبل تو چه سختيا كشيدم

طعم تلخ شكستو بدجوري من چشيدم

يه بي وفا بود كه من مثل ديوونه ها

دل بسته بودم بهش ،دلم شد ويرونه ،آه

كاش كه از اول تورو ميديد اين چشام

كاش كه از اول خدا تورو ميذاشت سر رام

باور كن نيمه من تو هستي كه پيدا شدي

از اين به بعد تورو ميخوام با اين كه خيلي ساده اي

بازم ميگم من عاشق چشات شدم

عاشق اون چشاي نازت كه منو ديوونه كرده

اخه چرا خدا فكر دل منو نكرده


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, ] [ 22:33 ] [ ] [ ]

نگرانت می شوم


 

 من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟

 

پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم


تنهاییت برای من …



غصه هایت برای من …



همه بغضها و اشکهایت برای من ..


بخند برایم بخند


آنقدر بلند


تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را…



صدای همیشه خوب بودنت را

 


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, ] [ 21:39 ] [ امید ] [ ]

عــطر تَنت

 

عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..


امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!


و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!


و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست ..


و غمــت سـهم ِ مــن!


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, ] [ 21:34 ] [ امید ] [ ]

آدمهای ساده را دوست دارم .....

 آدمهای ساده را دوست دارم .....

 

همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.


همان ها که برای همه لبخند دارند.


همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند.


آدمهای ساده را باید مثل یک

 

تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد؛

 

عمرشان کوتاه است.


بس که هر کسی از راه می رسد یا

 

ازشان سوء استفاده می کند.


یا زمینشان میزند.


یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.


آدم های ساده را دوست دارم.


بوی ناب “آدم” می دهند.

 


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, ] [ 21:29 ] [ امید ] [ ]

عشق واقعی

 

می گویند :عشق آن است که به او نرسی 

و من می دانم چرا ؟!

زیرا در روزگار من.........

کسی نیست که عاشق شود 

و مردانه بایستد

برچسب‌ها:
[ سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, ] [ 21:13 ] [ امید ] [ ]

عشق سرد

 

آنقــدر مرا سرد کرد 

از خودش .. از عشق .. 

کــه حالا بــه جای دلبستن ،‌ یخ بسته ام ! 

آهای !!! روی احساسم پا نگذاریــد 

لیز می‌‌خوریــد .

 


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, ] [ 21:8 ] [ امید ] [ ]

همه میگن دلگیری؟ناراحتی؟نه بابا به خدا نیستم دلم گرفته

قلبم درد میکنه قلبم مشکل داره تیر میکشه میلرزه نمیدونم

چرا دلم نمیخواد این دنیارو اخه دلمو به چی این دنیا

خوش کنم به ادماش که از هرچی نامرده بدترن به چیش

دل خوش کنم به زمینش که داره از بین میره به چی دلم

فقط خوشه هنوز خدا هست و منو میبینه وگرنه دلم به چیزی خوش نیس پشتم به جایی گرم نیس


برچسب‌ها:
[ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ] [ 22:57 ] [ ] [ ]

خداجون کمکم کن......

خداجون میشه امشب منو تو بغل بگیری بگی اروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری

خداجون میگن تو خوبی مث مادرا میمونی خداجون میشه یه کاری بکنی به خاطر من؟

من میخوام که زود بمیرم اخه سخته زنده موندن خداجون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته

زنده بودن یا مردن من واسه اون فرقی نداره خداجون میخوام بمیرم تا بشم همیشه راحت 

ولی عمر اون زیاد شه حتی واسه یه ساعت

 


برچسب‌ها:
[ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ] [ 22:52 ] [ ] [ ]

 


برچسب‌ها:
[ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ] [ 22:51 ] [ ] [ ]

خدایا

 خدایا

راهی نمیبینم ، آینده پنهان است اما مهم نیست

همین کافیست که تو راه را میبینی و من تو را  . . .


برچسب‌ها:
[ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ] [ 22:47 ] [ ] [ ]

 

خیال است…

خیلی بی خیال…

همان کسی که…

تمام خیال من است… 

 


برچسب‌ها:
[ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ] [ 20:31 ] [ امید ] [ ]

 چه زیباست نوشتن ،

وقتی می دانی او می خواند ،

چه زیباست سرودن ،

وقتی می دانی او می شنود

و چه زیباست جنون وقتی می دانی او می بیند ،

عزیزم ،

مهربانی و صداقت تو ،

درست به ظرافت گلبرگ های یک گله نوشکفته است ،

که برای یه پروانه خسته ،

بهترین جای رسیدن به آرامشه ،

که در کنار تو به آن می رسم


برچسب‌ها:
[ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, ] [ 20:9 ] [ امید ] [ ]

تنهایی

 باز داره تنهايي اذيتم ميكنه نميدونم چرا دست از سرم برنميداره 

خدا جون تو بگو من با اين تنهايي چه كنم 

هي ميخوام ازش دور شم باز خودش رو مثه كنه ميچسبونه بهم

مث يه مگس مزاحم توي گوشم وز وز ميكنه كه :

هيچ كي تو رو دوست نداره من تنها چيزي هستم كه تو رو دوست داره

راستش يه جورايي (( تنهايي )) راست ميگه 

آخه تنها كسي كه منو تنها نميذاره همين تنهاييه

البته تو خداي مهربونم هم منو تنها نميذاري تو هميشه همراه مني

تنهايي هم دست ول كن من نيست نميدونم باهاش چكار كنم

خودت كه ميدوني ديروز تنهايي همراه با شيطون اومده بود ميخواستن به كمك هم منو 

توي خطر بندازن باز نزديك بود كار اشتباهي بكنم اما تا چشم به كتاب آسمانيت افتاد 

برداشتم و خوندم براي لحظاتي كه قران ميخوندم 

تنهايي منتظر بود تا من كتاب رو ببندم و دوباره بياد سراغم

اما شيطون همونطور كه قران ميخوندم بهم ميگفت :

خدا بهت اهميت نميده بهتره كه بياي پيش من 

هي توي گوشم ميگفت كه من بهترينم و همه چيز بهت ميدم 

اما خودم و كنار كشيدم و گفتم :

خدايا اگه همه تركم كردن تو منو ترك نكن و براي ثانيه اي منو به حال خودم وامگذار

البته اين حرف هميشگيم هست....

(اميدم فقط به توست خداي مهربون)



برچسب‌ها:
[ جمعه 17 آذر 1391برچسب:, ] [ 22:34 ] [ امید ] [ ]

 

حکـــــــــــــــــــــایت من…

حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…

دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…

حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…

زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…

گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…

حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…

پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…



برچسب‌ها:
[ جمعه 17 آذر 1391برچسب:, ] [ 22:17 ] [ امید ] [ ]

 سخت ترین دو راهی ، دوراهی بین فراموش کردن و انتظار است

 

گاهی کامل فراموش میکنی و بعد میبینی که باید منتظر می ماندی

 

و گاهی...

 

آنقدر منتظر میمانی تا وقتی که میفهمی زودتر از این ها باید فراموش میکردی . . .


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, ] [ 14:8 ] [ امید ] [ ]

 امشب دلم بدگرفته خیلی بد

صدای دسته از بیرون میاد 

دلمومیلرزونه اشکم داره درمیاد

دلم گرفته مامانم منو نمیبره بیرون

دلم میخواد برم بیرون و دسترو نگاه کنم دلم هوای امام حسینو داره 

دوست دارم یکی بغلم کنه و من تو بغلش گریه کنم 

خیلی دلم گرفته بی قرارم صدای تبل و دوقل میادودلم میلرزه از بچگی ارزوی زدن دوقولو داشتم اما حیف دخترم

کاش میتونستم برم بیرون هی روزگار


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:, ] [ 22:38 ] [ ] [ ]

 

هیچی...

 

مثل یه عطر آشنا

عمق فاجعه رو نمیکوبه تو سرت...


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, ] [ 15:0 ] [ امید ] [ ]